پدر همراه یك شیخ و بقیه همراهان براى شستن متوفى پسر جوانش حاضر شده بودند تا اینكه آن جوان را شسته و دفن كنند. آن شیخ كه مسئول شستن متوفى بود دستور داد تا آنرا از لباسش مجرد كنند ولى عورتش را با پارچه اى بپوشانند تا اینكه شروع به شستنش كنند.
هنگام برداشتن لباس مرده، توجه آنها به دستمال خونالودى افتاد كه دست راست مرده را پیجانده بود ولى هنگامى كه سراغ برداشتن آن دستمال رفتند پدر متوفى بر سر آنها داد و فریاد زد و شرط كرد كه براى شستن پسرش هیچكس حق ندارد كه آن دستمال را بردارد. شیخ مسئول درك كرد كه یك
برای خواندن به ادامه مطلب مراجعه کنید
برچسبها: